بهاربهار، تا این لحظه: 11 سال و 1 ماه و 18 روز سن داره

بهار زندگي من

بدون عنوان

1392/7/5 15:47
نویسنده : سمانه
102 بازدید
اشتراک گذاری
اين روزهاي مادرانه، واقعاً روزهاي جالبيه...  هيچ وقت تصور نميكردم تا اين اندازه به رفتار خودم شك كنم!!!! بـــَــله خود من... چند روز پيش با بهار براي انجام كارهاي اداري ساخت زميني كه تازه خريديم رفتيم شهرداري. روي صندلي نشسته بودمو منتظر كه نوبتم بشه و برم درخواست بدم و همينجور تو عالم خودم بودم كه ديدم از دور آقايي داره با خنده بهم نزديك ميشه و به بهار نگاه ميكنه، اهميت چنداني بهش ندادم تا اينكه اومد و صاف نشست رو صندلي كناريم و در يك چشم به هم زدني بهار رو از بغلم كشيد بيرون!!! وقتي به خودم اومدم كه بهار تو بغل اون آقا بود و داشت باهاش بازي ميكرد، دقيق كه نگاه كردم ديدم آقاهه معلول ذهنيه يا به قول عوام عقب افتاده!  ترسي كه تو وجودم بود هزااااااار برابر بيشتر شد، كه نكنه خداي نكرده اين آدم كم عقل بچه ام رو زمين بزنه يا بلايي سرش بياره چند بار دست دراز كردم تا بهار رو ازش بگيرم كه آقاهه نداد و به ادامه بازي با دخترم مشغول شد  برعكس وجود مضطرب من، وجود آرام و سرشار از شادي بهار بود كه تو اون مكان شلوغ يه همبازي پيدا كرده بود و كه ميتونست بازي كنه و بلند بلند بخنده به هرطريقي بود بهار رو گرفتم، به خاطر اين كارم اون آدم ناراحت شد و رفت...  كارمو انجام دادمو برگشتم خونه ولي تمام فكرم پيش اون موند... به رفتارم، به ترسم، به ضعفم،به ناشايسته بودن پيش داوريم فكر ميكردم خودمو گذاشتم جاي مادر اون آدم، اگه بهار هم همچين مشكلي داشت دوست داشتم ديگران در موردش همچين رفتاري بكنن يا نه؟ خودمو گذاشتم جاي خود اون آدم.... اين چند روز بدجور با خودم در جنگ و جدالم... به تمام پيش داوري ها و قضاوتهاي زودهنگامم فكر ميكنم، به اينكه در نظر اول فلاني به نظرم خوب اومده و فلاني بد! فلاني خودخواه جلوه كرده و فلاني متواضع! فلاني... چيزي هم كه اكثر مواقع فكر ميكردم اشتباه از آب در اومدن، ولي هنوز هم ياد نگرفتم كه زود قضاوت نكنم..! بهارم تو هيچ وقت از رو ظاهر آدمها قضاوتشون نكن تو هيچ وقت انساني رو به خاطر ظاهر نامرتبش كنار نزار، يه لحظه خودت رو در شرايط اون قرار بده،  هميشه با همه آدمها مهربون باش جواب همه آدمها رو با لبخند بده حتي اگر ناراحتت كرده بودن با عاقل و غير عاقل مثل هم رفتار كن پ ن : بعداً از اينكه چرا از بهار و اون آقا عكس يادگاري نگرفتم خيلي ناراحت شدم، البته تو اون شرايط به همچين چيزي ابداً فكرم نميرسيد پ ن ٢: به اين فكر ميكنم كه اين روزها وقتي با اين ظاهر نامرتب بيرون ميرم ديگران در موردم چي فكر ميكنن، آيا يكي از اونها  خودشون رو حتي براي لحظه اي ميتونن در مقام يه مادر كه تمام سعيش براي مرتب بودنه دخترشه قرار بدن يا نه؟
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)